جدول جو
جدول جو

معنی سایه افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

سایه افکندن
توجه کردن متوجه احوال کسی گردیدن
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
سایه افکندن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، برای مثال پدر مرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱ - ۸۰)، گرچه دیوار افکند سایه دراز / بازگردد سوی او آن سایه باز (مولوی - ۴۳)
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
سایه افکندن
((~. اَ کَ دَ))
حمایت کردن
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
فرهنگ فارسی معین
سایه افکندن
Overshadow
تصویری از سایه افکندن
تصویر سایه افکندن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سایه افکندن
затмевать
دیکشنری فارسی به روسی
سایه افکندن
überschatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
سایه افکندن
затмити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سایه افکندن
przesłaniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
سایه افکندن
使黯然失色
دیکشنری فارسی به چینی
سایه افکندن
ofuscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سایه افکندن
oscurare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سایه افکندن
eclipsar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سایه افکندن
éclipser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سایه افکندن
overschaduwen
دیکشنری فارسی به هلندی
سایه افکندن
छायांकित करना
دیکشنری فارسی به هندی
سایه افکندن
menutupi bayangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سایه افکندن
طغى
دیکشنری فارسی به عربی
سایه افکندن
그늘지게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
سایه افکندن
להאפיל
دیکشنری فارسی به عبری
سایه افکندن
薄れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سایه افکندن
gölgelemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سایه افکندن
kivuli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سایه افکندن
บดบัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
سایه افکندن
ছায়া ফেলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
سایه افکندن
سایہ ڈالنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه افکن
تصویر سایه افکن
آنکه یا آنچه بر کسی یا بر چیزی سایه بیفکند، سایه اف کننده، سایه اندازنده، سایه انداز، سایه گستر
فرهنگ فارسی عمید